این زبان سرخ...
محمدنبي عظيمي محمدنبي عظيمي

درحاشیهء اظهارات لایق و باقی ماجرا..

 

 

" دروغ گفتن به ضربت لازم مانــَد که اگرجراحت درست شود، نشان بماند . چون برادران یوسف که به دروغی موسوم شدند، نیز به راست گفتن اعتماد نماند: قال بل سولت لکم انفسکم امراً.  

 بیت :

                                                                                                                   یکی را که عادت بود راستی / خطایی رود درگذارند ازاو/ وگر نامور شد به قول دروغ / دگر راست باور ندارند ازاو

 

دراین بازارپرآشوب سیاسی که دروغ وافتراء واهانت به بزرگان وبزرگوارانی که دیگر درجمع ما نیستند و رخ درنقاب خاک کشیده اند،  به متاع رایجی مبدل شده است ، بارها وبارها این سخنان ارزشمند افصح المتکلمین حضرت سعدی به خاطرم می آید وبه خود می گویم که مگر ممکن است ، شخصیت ورجل فرهنگی – سیاسی مشهوری مانند سلیمان لایق این سخنان گهر بار را نشنیده ونفهمیده باشد که دروغ گفتن وتهمت بستن، زشت است وناپسند به خصوص درغیاب کسانی  که دیگر دراین دنیا نیستند ونمی توانند از خود دفاع نمایند؟ راستش تا هنگامی که مصاحبهء پر طمطراق جناب شان را نشنیده وندیده بودم، هرگز باورم نمی شد که این آدمی که  سخن و قلم وقدمش روزی روزگاری برای

" ما " سرمشق بود و سروده ها وگفته هایش آیات منزل وتصورمی کردیم که قامت شعر و سخن و عقیده وآرمانش همیشه بلند واستوار است وهرگز دربرابر پول ومقام خم نمی شود، چگونه در پیش روی چشمان حیران وبهت آلود همه  به ویژه اعضای ح. د. خ. ا. با گفتن دروغ های شاخدارخم شد، شکست وفرو ریخت.

 

من درمورد گفته های عاری ازحقیقت وی که به اساس یک سناریوی از پیش ترتیب شده و بنابریک هدف خاصی برضد زنده یاد ببرک کارمل واعضای سربه کف گرفتهء ح.د.خ.ا. گفته شد،تبصره یی نمی کنم؛ زیرا رفقای ارجمند مان از جمله جناب محمدانور فرزام به وی پاسخ های روشن داده واتهامات ناروا و ناسختهء وی را با دلایل غیر قابل انکار رد کرده اند. دراین جا فقط من به آن قسمتی اشاره می کنم که نامبرده در بخش دوم مصاحبه اش درمورد وارونه جلوه دادن حقایق شبی که دوکتور نجیب الله مرحوم می خواست کشور را ترک بگوید، حرف های دروغینی سرهم بندی کرده است :

 

  اگرچه درمورد آن شب کذایی قلم های فراوانی به پویه در آمده وهرکس نقطهء نظرش را نوشته است و ازجمله صاحب این قلم نیزدیدنی هایش را یک به یک و نقطه به نقطه درکتاب" اردو وسیاست..." ونبشته های دیگرارائه داشته است؛ اما تصور می کنم که کتاب " سرنوشت غم انگیز افغانستان " که به قلم آقای فلیپ کاروین یکی ازمامورین بلند پایهء ملل متحد وهمکارآقای بینن سیوان به رشتهء تحریر درآمده و حوادث آن شب را لحظه به لحظه به تصویر کشیده است، نقطهء فرجامی باشد برای روشن ساختن حوادث آن شب و قضایای پس ازآن.

 

 درآن روز هایی که این کتاب به وسیلهءدوست عزیزم آقای حکیم سروری ترجمه می شد، دوست وهمصنفی دیگرم دستگیر صادقی برایم از وجود این کتاب که دیدگاه های نویسنده اش با دیدگاه های نویسندهء "اردو وسیاست" درمورد آن حادثه همسان است ، خبر داد ومن که " نامهء پس از مرگ " را می نوشتم از سروری خواهش کردم تا قسمت هایی از آن را که به حادثهء آن شب کذایی تعلق داشت برایم بفرستد.آقای سروری گفت به چشم واضافه کرد هنوز برگردان کتاب کامل نشده؛ ولی به هرحال لطف کرد و آن چند ورقی را که منظور نظر من بود فرستاد. پس از مدتی هنگامی که آن نبشته ها را برایش مسترد می کردم گفتم ،چون این نبشته ها را با دقت مطالعه کرده ام چند تا اشتباه تایپی رادرآن یافته و اصلاح کرده ام واگر درحصه بازخوانی و ویرایش این نبشته های ارزشمند به کمک من نیاز باشد، دریغ نخواهم کرد.آقای سروری تشکرکرد وگفت نی، لایق صاحب وعده کرده است که آن هارا از نظر بگذراند...

 

  حالا که مصاحبهء جناب لایق را شنیدم از خود پرسیدم که آیا وی آن کتاب را خوانده است؟ آیا او که حالادرملل متحد مشاور هم شده است به یکی از معتبر ترین اسنادی که از سوی یکی از کارکنان آن مؤسسه نوشته شده است  اعتماد ندارد؟ درحالی که برگردان کتاب را ازنظر گذرانیده و می داند که حرف ناگفته یی در قبال آن حادثه وجود ندارد. بنا براین این تصور به انسان دست می دهد که یا به جناب لایق هدایت داده شده است که هرطوری که می تواند آن زبان سرخ بی لگامش را به کار بندد و حقایق را وارونه جلوه داده از نقش مرموزش درآن حادثه وحوادث بعدی طفره رود. یاجناب اکادمیسین آنقدر پیروفرتوت شده است که حافظه اش را ازدست داده وزمان"هذیان گویی های دوران غربت*" اش تازه فرا رسیده است..  آخر مگر همین او نبود که در محضر بیوروی اجرائیه حزب وطن در سحرگاهان آن شب در قصر وزارت خارجه ودر پیشروی چشمان من -که تصادفاً آن جا بودم-،  با بینن سیوان چانه می زد ومی گفت :  "عملی را که این دکتاتورانجام داد تا مانند یک دزد درنیم شب از کشور فرار کند، تأسف آور است؛ زیرا او نه با حزب مشوره کرد ونه با دولت... ما درمورد رفتنش تصمیم می گیریم."  پس، باید از وی که درآن زمان به حیث معاون حزب وطن ومقام تصمیم گیرنده بود پرسید که چه واقع شد که حالا ازکودتا حرف می زنید و از ابزار ووسایل جنگی که انگاربرای جلوگیری ازعزیمت آن مرحوم به کارگرفته شده باشد؟ بلی،  هرگاه آقای لایق حقایق را می گفت وازپشت سنگر تاریخ عقده های چرکینش را دربرابر صدیق ترین فرزندان وطن نمی گشود، هرگز مورد ملامت وشماتت دوستداران حقیقت قرار نمی گرفت.

 

 باری ، دراین روزها یی که به آقای رشید جلیلی که می گویند بایک اشاره وبا همین زبان سرخ نابکارش فرمان های زیادی داده است تاسرهای سبز فراوانی برباد رود، موقع داده می شود تا سیه کاری های دوران زمامداری حفیظ الله امین خون آشام را به دوش سرسپرده ترین فرزند وطن زنده یاد ببرک کارمل بیندازد و دراین روز هایی که تلویزیون آریانا برای خالی نبودن عریضه " همکار" هایی را که کوچکترین معلوماتی درباره حقیقت عزیمت نافرجام  داکتر نجیب الله ازکشورندارند وحتا بلد نیستند صحبت کنند، از روی سرک جمع می کند و ازآن ها خواهان حقیقت می شود، این تصور به انسان دست می دهد که شبحی از دسیسه وتوطئه در آسمان کشور ما سایه افگنده است و کارگزاران برون مرزی می خواهند تاریخ را عوض کنند و دروغ را جاگزین حقیقت سازند. ولی آیا این ممکن است؟

 

 این نبشته را به فرجام نرسانیده بودم ومی خواستم چند حرف دیگری نیز دربارهء ناجوانمردی های این زبان های سرخ بنویسم که شنیدم ودیدم که تلویزیون" لمر" به آقای لایق لقب استادی اعطاء کرده وچپ وراست گفته می رود: استاد سلیمان لایق شاعر، نویسنده، پژوهشگر ، کارشناس ، تحلیل گر، اکادمیسین  وچی وچی واز خود پرسیدم که آیا این لقب استادی که هرگاه سنگی را بالا کنی درزیر آن یک استاد نشسته است  وآن چوکی مشاوریت به این می ارزید که جناب لایق به خاطر به دست آوردن آن ها، تمام ارزش های اخلاقی را زیر پا نماید وبه لشکر دروغگویان بپیوندد ؟ 

 

                                                                                                                   تاشکند: سپتامبر2008

 

*کتابی از رهنورد زریاب به همین نام


September 22nd, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات